نامه اول
شهید امیر به مجله زن روز در تاریخ 3/9/1365
بنام خداوند بخشنده و مهربان
خدمت
خواهران عزیز و گرامیم در مجله مفید و پر بار زن روز
سلام
من را از این فاصله دور پذیرا باشید. آرزو میکنم که در تمام مراحل زندگیتان موفق
و موید و سلامت باشید. قبل از هر چیز لازم است از زحمات شما بخاطر فراهم آوردن این
مجله مفید و سودمند تشکر کنم و باور کنید بدون تعارف و تمجیدهای دروغین، مجله زن
روز بهترین مجله خانوادگی در سطح کشور و بهترین نشریه از بین نشریات موسسه کیهان
است. اما دلیل اینکه امروز در این هوای بارانی، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با
شما درد دل کند مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته است جریان را برایتان
بازگو می کنم:
من
پسری 17 ساله هستم و در خانوادهای مرفه و ثروتمند زندگی میکنم اما چه ثروتی که
میخواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از
شب را در خارج از منزل سپری میکنند تازه وقتی هم به خانه میآیند از بس خسته و
کوفته هستند که زود میروند و میخوابند. اصلا در طول روز یکبار از خود سوال نمیکنند
که پسرمان (یعنی من) کجاست؟ حالا چه کار میکند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟ اما
خوشبختانه به حول و قوه الهی من پسری نیستم که از این موقعیتها سوء استفاده کنم و
خودم را به منجلاب فساد بکشانم. البته این مشکل اصلی من نیست چون من دیگر به این
بی توجهیها عادت کردهام و از اینکه اصلا به من کاری ندارند که کجا میروم و چه
میپوشم و با کی می گردم تعجب نمیکنم بلکه مشکل اصلی من از حدود یکسال پیش شروع
شد.
پدر
و مادرم به دلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمنا وضع مادیشان هم خوب است
دختر خالهام را که در خانوادهای متوسط زندگی میکند به فرزندی که چه عرض کنم به
سرپرستی قبول کردند (البته لازم به تذکر است که دختر خالهام هم سن خود من است.)
بله از آن تاریخ به بعد مشکل من شروع شد و